معماهای جالب

دو مرد نسبت به هم، دایی وخواهر زاده اند. یعنی اولی دایی دومی و خواهر زاده اوست، دومی نیز دائی اولی و خواهرزاده وی می باشد. چطور چنین چیزی ممکن است؟


زندانی دارای دو در است، یکی در آزادی و دیگری دَرِ اعدام. این زندان دارای دو زندانبان است که یکی از آنها راستگو و دیگری دروغگوست. خودِ زندانبانان همدیگر را به خوبی می شناسند. در این زندان مردی محبوس است که نمی داند کدامیک از زندانبانان راستگو، و کدامیک دروغگو است؟ به او اجازه می دهند، از هر یک از زندانبانان که دلش می خواهد سؤالی بکند و از پاسخ طرف مقابل بفهمد در آزادی کدام است تا از آن خارج شود. پرسشی که او باید بکند تا به آزادی او بینجامد چیست؟



دوره ی عمر شمع چه قدر است؟

دوره عمر شمع چقدر است؟

پس از آن که شمعی روشن بود, سر دیگر آن را نیز روشن کردیم ویک سوم ساعت دیگر طول کشید تا شمع سوخت ...


اگر شمع در آغاز از دو طرف روشن شده بود ویک سر آن تنها زمانی که یک سوم میانی آن باقی مانده بود , خاموش می شد, سوختن شمع چه مدت طول می کشید؟ 

 

برگرفته شده از وبلاگ mercury.blogsky.com

پدر و دو پسر تیزهوشش

پدری از دو پسر تیزهوش خود می خواهد که هر کدام یک عدد انتخاب نمایند و بدون آنکه دیگری متوجه شود، عدد خود را به او بگویند. پدر بعد از شنیدن اعداد میگوید: حاصلضرب دو عددی که آنها انتخاب کرده اند، 8 یا 16 می باشد. سپس از پسر بزرگتر سئوال می کند: " آیا میدانی عددی که برادرت انتخاب کرده است چند می باشد؟"
پسر بزرگ: " نمی دانم! "
پدر از پسر کوچکتر همین سئوال را می پرسد.
پسرکوچک : " نمی دانم! "
پدر از پسر بزرگ مجددا همین سئوال را می پرسد.
پسر بزرگ: " نمی دانم! "
پدر از پسر کوچک مجددا همین سئوال را می پرسد.
پسرکوچک : " نمی دانم! "
پدر از پسر بزرگ بازهم همین سئوال را می پرسد.
پسر بزرگ: " می دانم! "
شما می دانید عددی که پسر کوچک انتخاب نموده است چند است؟

معمای حداقل تعداد تخم مرغهای زن روستائی

در زمان قدیم که روستاییان محصولات خودشان را بمیدان برای فروش می آ وردند یک زن روستایی یک سبد تخم مرغ به میدان آورده که بفروشد. هنوز هیچ نفروخته بود که اسب یک سوار پایش خورد به سبد تخم مرغ. در نتیجه بیشتر تخم مرغ ها شکستند.

اسب سوار خیلی نا راحت شد و از روستایی پوزش خواست و حاضر شد پول همه آنها را بپردازد.
 

اسب سوار از روستایی سوال کرد: 
مادر جون چند تا تخم مرغ داشتی؟

خانم در جواب گفت: 
تعدادشونو نمیدو نم اما وقتی آنهارا دوتا دوتا بر میداشتم یکی باقی میموند وقتی سه تا سه تا بر میداشتم یکی باقی میموند, وقتی چهارتا چهارتا بر میداشتم یکی باقی میموند, وقتی پنحتا پنحتا بر میداشتم یکی باقی میموند, وقتی شش تا شش تا بر میداشتم یکی باقی میموند, اما وقتیکه هفت تا هفت تا بر میداشتم هیچی باقی نمیموند.


اسب سوار حساب کرد و پول تخم مرغای زن را داد.

سوال: کمترین تعداد تخم مرغی که زن روستایی میتوانست داشه باشد چندتا بود؟

چند معمای جالب


1_آیا می دانید که فیل ها ارز بوی عسل خوششان نمی آید؟

 

2_آیا می دانید مورچه ها همیشه به سمت راست بدن خود می افتند ؟

 

3_آیا می دانید که هیچ وقت نمی توانید آرنج خودتان را بلیسید؟

 

4_آیا می دانید طولانی ترین بی هوشی مربوط به دختر 7 ساله آمریکایی است که به                               مدت  15  سال است؟

 

5_آیا می دانید که نمی توانید با حبس کردن هوای دهان خودء خود کشی کنید؟

 

6_آیا می دانید فیل تنها حیوانی است که نمی تواند بپرد؟

 

7_ آیامیدانید  که شتر تنهاحیوانی است که شنا  بلد نیست؟

 

8_آیا میدانید که در زمان عطسه کردن قلب شما به مدت هزارم هزارم ثانیه متوقف میشود؟

 

9_آیا میدانید که اگر در زمان عطسه کردن بینی خود را بگیرید ممکن است یکی از رگ های بدنتان قطع وشما بمیرید ؟

 

10_آیا میدانید که شیلی خشک ترین اب وهوا را دارد ولی بیشترین سواحل را داراست؟

 

11_آیا میدانید که با گذاشتن هدفن روی گوش به مدت یک ساعت میکروب های گوشتان 1000 برابر  می شود؟

 

12_آیا میدانید ذرات آلفا که در انرزی هسته ای کاربرد دارد توانای  لازم برای عبر از کاغذ را ندارد

 

13_آیا میدانید انسان در تمام طول عمرش به طور معمول 8 عنکبوت در خواب می خورد.