دانلود تیتراژ شروع : دانلود تیتراژ پایانی : رمز عبور :
دانلود آهنگ : رمز عبور :
نشانی
خانه دوست کجاست ؟ در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت
نرسید به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می آرد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و تو را ترسی شفاف فرا میگیرد
در صمیمیت سیال فضا خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا جوجه بردارد از لانه نور و از او می پرسی
خانه دوست کجاست؟
سهراب سپهری
چی شد که به سمت سینما و گویندگی کشیده شدید؟ در اواسط دهه 40، سینما در لالهزار رونق گرفت و توجه خیلیها را جلب کرده بود. البته رادیو و تیپهای آن در داستان شب، صبح جمعه با رادیو (آن زمان شما و رادیو) و چند برنامه دیگر هم جای خودشان را داشتند. یک کشش غریبی بود و بیشتر بچههای دبیرستانی را جذب خود کرده بود. از یک طرف هم مرحوم عزتالله مقبلی یکی از اقوام ما بود که آن زمان در رادیو و صنعت دوبله تیپگویی میکرد. او را خیلی دوست داشتم و هر وقت که به خانهمان میآمد، سوالپیچش میکردم که این صداها را چطور میگوید. یک مدت کارم شده بود تقلید و در مدرسه بچهها را دور خودم جمع کرده و برایشان تقلید صدا و ادابازی و تیپسازی میکردم. یادمه یک بار همین کار را پیش مرحوم مقبلی کردم. گفت این تقلید است و اگر دوست داری وارد این کار شوی، باید همه چیز را اصولی یاد بگیری. بعد از آن چه کار کردید؟ بعد از این نصیحت، کار را به طور اصولی شروع کردم. اولش تصمیم گرفتم تمام ردیفهای موسیقی را یاد بگیرم که یاد گرفتم. یادم هست آن موقع نوجوانان و جوانان از پدر و مادر خود دوچرخه میخواستند اما من به پدرم گفتم که یک ضبط صوت میخواهم که برایم خرید. من با خوشحالی با این ضبط صوت صدای استادان بزرگی چون مرحوم سارنگ و محتشم که در آن زمان جزو اسطورههای بزرگ نمایش و صدا بودند را ضبط کرده و بارها گوش میکردم. به همه چیز آن از تکنیک صدا تا فن بیان توجه کرده و از آنها الگو برمیداشتم. همیشه از پدرم تشکر میکردم که آرزوی مرا برآورده کرده. الان هم ممنونم. در تکنیک صدا یا فن بیان چه چیزهایی برایتان مهم بود که از آن استادان الگو میگرفتید؟ ببینید اولش باید به زیر و بم صدا توجه کنید. جملهای که ادا میشود، از کلمات و حروفی تشکیل شده که ادای هر کدام تکنیک خاصی را دارد. به غیر از این باید به ظرافتهای احساس گوینده اصلی و تکنیکی که به کار میبرد، توجه کنیم و در سایه همین توجه میتوان به نتیجه دلخواه رسید. به نظر من هر کس که میخواهد وارد این کار شود، باید تلفظ الفبا را دوباره یاد بگیرد و نحوه ادای حروف را اصلاح کند. حواسش باید به این باشد که لهجه دخالتی در گویندگی ندارد و لهجه را باید هنگام ادای حروف دخالت ندهد. آنقدر تمرین لازم است تا بداند که موقع تلفظ حروف چه حالت خاصی در مخرج یا دهان و بینی ایجاد میشود. از لحاظ احساسی هم که به آن اشاره کردم، گوینده باید دقت داشته باشد که این متن کمدی است یا سیاسی، موزیکال است یا تاریخی و حس بگیرد و اجرا کند. زمانی که شما دنبال این کار بودید کدام یک از گویندگان در اوج کار بودند؟ از بابت تیزرهای سینمایی و گویندگی آنونس فیلمها در سینما ابوالحسن تهامی در اوج بود. مثل اینکه پس از بازگشت دوباره آقای تهامی از خارج از کشور در این سالها یک دلخوری هم بین شما پیش آمده؟ ولش کن نمیخواهم درباره آن صحبت کنم. متاسفانه یک صحبتهایی شنیدم که ظاهرا ایشان گفته من بدون آنکه اشاره کنم حسین باغی هستم، با تقلید صدای او به عنوان تهامی کار میکردم در حالی که این طور نیست و من همیشه به جای خودم گویندگی کردهام. در آن زمان پیش آمد که شما هم آنونس فیلم بگویید؟ بله، در فیلمهای بنهور، تاراس بولبا، باراباس و جک و لوبیای سحرآمیز و چند فیلم دیگر گویندگی کردم اما به صورت جدی نبود. یک فیلمی مثل بنهور یا تاراس بولبا که میخواهی تیزرش را بگویی، کار سادهای نیست. تمام تلاش من این بود که در فضای آن فیلمها قرار بگیرم. شاید تولید این فیلمها سه تا هفت سال طول کشید و نباید آن را ساده گرفت. چطور؟ برای اینکه همچنان دنبال تمرین و آموختن بودم. میخواستم کامل شوم. بعد هم انقلاب شد و فعالیت حرفهای در سالهای 60 و 70 شمسی شکل گرفت. چطور میخواستید خود را کامل کنید؟ ببینید، یک فیلمی مثل بنهور یا تاراس بولبا که میخواهی تیزرش را بگویی، کار سادهای نیست. تمام تلاش من این بود که در فضای آن فیلمها قرار بگیرم. شاید تولید این فیلمها سه تا هفت سال طول کشید و نباید آن را ساده گرفت. اتفاقا گویندگی این آثار مسوولیت سنگینی است و باید خودت را در فضای آن و جزو عوامل کار بکنی و با همان وسواس و دلسوزی که اثر را ساختهاند، تیزر را بخوانی؛ مثلا اسپارتاکوس یا سپیددندان یا همین بنهور جزو آثار کلاسیک سینما هستند و باید با رعایت تمام اصول ادبیات به طور ادیبانه تیزر آنها را بخوانی. یک زمانی هم وارد کارهای کارتون و انیمیشن شدید و به جای چهاردست در کارتون نیک و نیکو یا دور دنیا در هشتاد روز و بعد هم کارتون داغ و جذاب فوتبالیستها به جای گوینده داستان حرف زدید. دوبله را خیلی دوست داشتم و حتی در همان اوایل کار جای یکی دو نفر هم در بعضی از فیلمها حرف زدم که الان یادم نیست. این کارتونها که اسم بردی الان خاطره و نوستالژی خیلیها از نسل خود شما شدهاند. هر کدام جذابیتهای خاص خودش را داشت. در دور دنیا در هشتاد روز جای ریگودون و در فوتبالیستها هم گزارشگر بودم. الان یادم آمد در فیلمهای حلال و حرام (هندی)، کنت مونت کریستو و جان ساکسون و چند فیلم هم حرف زدهام. چند سریال تلویزیونی هم در کارنامه خود دارید. در سریال جنگجویان کوهستان (لیانشامپو) و شینگن هم حرف زدهام. اما ظاهر اینها شما را قانع نکرده و دوباره به تبلیغات و دنیای تیزر بازگشتید؟ همین طور است. اتفاقا خودم میخواستم اشاره کنم که به کار قبلیام یعنی تبلیغات برگشتهام. این کار را دوست دارم و با دقت ویژهای آن را دنبال میکنم. خب، چرا برگشتید؟ برای من واکنش مردم و شنوندهها مهم است؛ مثلا برای تبلیغ یک ساعت دقت دارم که یک دکتر یا یک کارمند یا یک شهروند عادی ساعتش را چطور میبندد و با این روانشناسی آن محصول را تبلیغ میکنم. خود دوبلورها هم در خلق شخصیتها به این موارد توجه دارند و برای همین دوبله ما حرف اول را زده و موفق است. یک حس مسوولیت است که باید به آن دقت کرد، اگر یک بار پشت اتاق ضبط بایستید و به چهره گوینده و تیپهایی که میگیرد دقت کنید، متوجه میشوید که چه زحمتی کشیده میشود تا یک شخصیت یا تیپ خلق شود. در کار دوبله کار کدام دوبلورها را دوست دارید؟ به نظر من چنگیز جلیلوند و منوچهر اسماعیلی جزو اسطورههای دوبله هستند. آنها صدا را جاودانه میکنند. خود شما هم با صدایتان در تیزر جاودانه شدهاید؟ نه، من در حد این حرفها نبوده و به پای این استادان که اسم بردم نمیرسم. این صفت برای آنهاست. اما مردم هم شخصیتهایی چون داوود خطر، سیا ساکتی، بابا برقی و آقای ایمنی گاز را فراموش نمیکنند. این دیگر لطف آنهاست و همیشه گفتهام که به واکنش مردم عزیز و عکسالعملهایی که در کوچه و خیابان پس از شنیدن صدایم به وجود میآید، توجه دارم. بارها اتفاق افتاده که سوار تاکسی شدهام و راننده تاکسی از روی صدایم مرا شناخته و کرایه نگرفته. من مدیون این مردم هستم و این عشق و علاقه و توجه آنها به کارها بار مسوولیتم را سنگین میکند و با عشق کارم را دنبال میکنم. اشاره کردید در شروع کار، سراغ یاد گرفتن ردیف موسیقی رفتید آیا الان هم فرصتی برای کار موسیقی دارید؟ نه متاسفانه فرصتی نیست اما صدای محمد اصفهانی را دوست دارم و کارهای او را گوش میکنم. در خانوادهتان چه کسانی کارهایتان را دوست دارند؟ دخترم تمام کارهایم را دوست دارد و همین تیزرهای راهنمایی رانندگی را با دقت تمام دنبال میکند و تیپهای آن را دوست دارد. فکر میکنید یک روزی مثل شما وارد این حرفه شود؟ اگر بخواهد وارد کار شود به او چه میگویید؟ دخترم کوچک است و هنوز زود است در اینباره فکر کنیم. ولی اگر بخواهد وارد این عرصه شود، همانطور که مرحوم مقبلی در اول کار به من گفت: «اصولی و با درس خواندن بیا» همین نصیحت را به او میکنم. شما یکی از گویندههای پرکار تیزر هستید. با این حساب باید درآمد خوبی داشته باشید؟ این یک مساله خصوصی است و اجازه بدهید که درباره آن حرفی نزنیم. اما وقتی با بازیگران تیزر مثل رضا عظیمی (پاک یادت نره) یا اکبر عسگری دیگر بازیگر تیزر حرف میزدیم، میگفتند درآمدش کم است؟ به هر حال هر بخش از ساخت یک تیزر یا یک تبلیغ دستمزدی دارد که بنا به سابقه و تبحر داده میشود. آنها بازیگر هستند و دستمزد بازیگری خود را میگیرند. بعد از حسین عرفانی من باقی تبلیغهای پاک یادت نره را گفتم. خودتان کدام تیپ و شخصیت کارتان را دوست دارید؟ تیپهای راهنمایی و رانندگی مثل داوود خطر و سیا ساکتی را دوست دارم. برای خلق آنها و زبان گفتاریشان زحمت زیادی کشیدم.ببینید، برای خلق این تیپها یا هر گویش دیگر در گویندگی احتیاج به معجزه نیست. تقلید هم نیست فقط کار است و پشتکار تا یک صدا جاودانه باشد. عشق و علاقه هم باشد. اصلا هر کاری عشق و علاقه میخواهد. من با مجموع اینها به اینجا رسیدم و اینجا جا دارد از تمام آنهایی که از اول کار دست مرا گرفته و به امروز رساندند، تشکر و یادی کنم؛ آنهایی که خاطره و اسطوره شدند.حسین باغی 60 ساله، بچه خانیآباد تهران هفته قبل در سکوت خبری فوت کرد. طبیعتا مثل خیلی از دوبلورها، سیمای شناختهشدهای نداشت ولی صدای ماندگار و خاطرهانگیزی داشت...
گفت و گوی منتشر نشده همشهری جوان با زنده یاد حسین باغی